کد مطلب:301340 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:133

محبت فاطمه به پیامبر و منزلت و مقام آن حضرت در نزد وی


24- بعد از رحلت حضرت رسول بلال از گفتن اذان خودداری كرده و گفت بعد از آن حضرت من برای هیچ كس اذان نخواهم گفت: روزی حضرت زهراء به او فرمود: خیلی مشتقام كه صدای اذان موذن پدرم را بشنوم، این خبر به بلال رسیده شروع كرد به اذان گفتن، همینكه صدایش به گفتن: «الله اكبر، الله اكبر» بلند شد به یاد خاطرات پدر بزرگوار و دوران زندگی آن حضرت افتاده و نتوانست جلو گریه خود را بگیرد، همینكه رسید به این جمله كه: «اشهد ان محمد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم» فاطمه ضجه ای كشیده و غش كرده و با صورت به زمین افتاد، مردم به بلال گفتند: ای بلال بس كن زیرا دختر رسول قالب تهی كرد و از دنیا رخت بربست و پنداشتند كه فاطمه مرده است، بلال اذانش را نیمه تمام گذاشت، بعد از لحظه ای فاطمه به هوش آمد و از بلال خواست كه اذانش را تمام كند و بلال تمام نكرد و انجام نداد و به حضرت گفت: ای بانوی من از این می ترسم كه بار دیگر با صدای اذان من از هوش بروید، حضرت او را معذور داشت و از این


كار معاف كرد. [1] .

25- از حضرت علی علیه السلام نقل شده است كه فرمود: حضرت رسول را در پیراهن مباركش غسل دادم و فاطم گفت آن پیراهن را به من نشان ده. همینكه بوی پیراهن به مشام او رسید از هوش رفت، من كه این حالت را از او مشاهده كردم پیراهن را از او پنهان نمودم. [2] .

شایسته چنان است كه انگیزه این بزرگداشت نسبت به حضرت رسول را كه در توصیف و بیان نمی گنجد و انسان از آن دچار شگفتی می شود بررسی نمائیم با اینكه به خوبی می دانیم كه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از همه مردم در حكمت برتر و در رای و نظریه صائب تر و از حیث عقل و خرد كامل تر و در علم و عمل شایسته تر بودند و فعل و عمل آن حضرت عین حكمت و صواب بود، گفتارش قاطع و از شوخی به دور، شهر علم و حكمت بود، و با تمام اینها این كارها را بارها تكرار می كرد، تا آنجا كه عایشه بر بوسیدن گلو و دست فاطمه و كارهائی از این ردیف بر حضرت ایراد گرفت و حضرت در پاسخ او فرمودند: «هنگامی كه مرا به آسمان بردند از میوه ها یا بهشت خوردم و خداوند فاطمه را از آن میوه ها آفریده لذا هرگاه كه مشتاق بوی بهشت می شوم فاطمه را می بویم.»

البته مخفی نماند كه این پاسخ در حد استعداد و تفكر عایشه بوده و مسلما دارای اسرار و رموز دیگری است كه با علم و حكمت آن حضرت مناسبت دارد.

اینگونه محبت و گرامی داشت شدید فقط به خاطر پدر و فرزندی و خویشاوندی ظاهری نبوده زیرا تا این اندازه علاقه و ابراز محبت در بین مردم معمول نیست،بلكه می توان گفت انگیزه اساسی این گونه رفتار


آشكار كردن عظمت مقام و نشان دادن فضائل و برجستگی های اخلاقی و ارزش های والای آن حضرت بوده كه رسول خدا از آنها با جمله «فاطمه از من و من از اویم»تعبیر كرده است و بدین وسیله او را الگوی راه حق و پرچم هدایت در وادی هولناك و آشوب هائی قرار داد كه بعد از آن حضرت به زودی واقع می شد و اگر وجود مقدس حضرت زهراء نبود از نبوت و دیانت اثری باقی نمی ماند، همانگونه كه حضرت علی علیه السلام او را با این عنوان مورد خطاب قرار داده و به او فرمود:«ای دختر برگزیده و ای باقیمانده پیامبری» خداوند متعال او را بانوی بانوان و زندگی او را امتداد و دنباله زندگی پدرش صلی الله علیه و آله و سلم قرار داد زیرا با مجاهدتها و مبارزاتش در مقابل كشانی كه اسلام را ابراز دستیابی به اهداف فاسد و اندیشه های موهوم و تباه خود قرار داده و تصمیم گرفته بودند كه بعد از رحلت حضرت رسول به تدریج اسلام را از بین ببرند، توانست اسلام را زنده نگه دارد و به حیات آن ادامه دهد.

چگونه این چنین نباشد و حال آنكه ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه گوید: مردی به حضرت علی علیه السلا گفت: ای امیرالمومنین! اگر از رسول خدا پسری باقی می ماند كه از عقل و اندیشه برخوردار بود آیا ملت عرب زمام امر خود را به دست او نمی سپرد؟ حضرت فرمود: نه، بلكه او اگر همان كاری را كه من انجام دادم انجام نمی داد می كشتند و اگر قریش اسم آن حضرت را وسیله ای برای رسیدن به ریاست و نردبانی برای حكومت و آقائی خود قرار نمی داد بعد از مرگ رسول خدا حتی یك روز خداوند را نمی پرستیدند. [3] .

از امام و پیشوای بزرگ، حضرت بقیه الله ارواحنافداه در حدیث سعد بن عبدالله روایت شده است كه انگیز مسلمان شدن غاصبین خلافت دستیابی


به ریاست و خلافت بوده است زیرا آنان با یهودیان رفت و آمد داشته و از پیش گوئی های توارت و دیگر كتب مقدسه از آنها سوال می كردند... و بدین انگیزه كه شاید هر یك از آنها به وسیله حضرت به حكومت شهر و دیاری برسند با آن حضرت بیعت كردند. [4] .

از زید بن علی بن حسین علیهاالسلام روایت شده است كه فرمود: به خدا سوگند اگر آنان می توانستند از طریق دیگری غیر ار وابستگی به نام پیامبر و رسالت آن حضرت به حكومت برسند از پذیرش پیامبری آن حضرت برمی گشتند. [5] .

حضرت رسول با تیزبینی و آگاهیش از آن چه در لوح محفوظ نوشته است تمام این ها را می دانست و در عین حال بر آن حضرت واجب بود كه آنان را از این كار انذار كند و پرچمی را برافرازد كه هدایت گر در آن وادی های خطرناك گمراهی باشد، لذا بارها این كلمات را به گوش حاضر و غائب رسانید كه: «فاطمه پاره تن من است، هر كس او را آزار كند مرا آزار داده و هر كس او را دوست داشته باشد مرا دوست داشته است» حضرت با این بیانات- كه نمونه ها و نظائر فراوانی داشت- از ابهامات و پیچیدگی های حوادث و رویدادهای بعد از خودش پرده برداشته به طوری كه واضح و روشن بود كه هر كس در كنار فاطمه بایستد بر حق است و هر كس از او روی برگرداند باطل خواهد بود. و به جان خود سوگند می خورم كه اگر فاطمه علیهاالسلام وجود نمی داشت، منافقین گمراهی كه به زور پیراهن خلافت را بر تن كرده و نصوص ولایت را نادیده گرفته و پروردگار بزرگ را به خشم آوردند شناخته نمی شدند، زیرا حضرتش توانست بینی معاندین و سركشان را با حجت های خود به خاك مالیده و غلط اندازی و


اشتباه كاریهای آنان را با براهین و دلائل روشن خود سركوب كند و نقاب نفاق را با سخنرانی های خود از چهره آنان به یكسو زند.

آری، سرّ اعظم و فلسفه آن همه بوسه های رسول خدا بر دست و صورت و سینه فاطمه علیهاالسلام و آن همه احترام و گرامی داشت آن است كه اینگونه كارها برای تیزهوشان و نكته سنجان از مصائب و فجایعی پرده برمی داشت كه بعد از رحلت حضرت روی خواهد داد و از سیلی بر صورت، و بر خورد میخ به سینه و افكندن كودك شش ماهه اش و دیگر مصیبت هائی كه بر آن حضرت وارد شده خبر می داد و انشاءالله در فصل مربوط به مظلومیت آن حضرت به آنها اشاره خواهیم كرد. [6] .

26- جابر بن عبدالله انصاری گوید: در واپسین دقائق زندگی رسول خدا و سكرات موت، فاطمه علیهاالسلام بر آن حضرت وارد شد، خود را بر روی حضرت انداخت و شروع به گریه نمود، حضرت دیده گشود و به هوش آمد و آنگاه فرمود: دختركم، تو بعد از من مظلومه هستی، بعد از من مستضعفه ای، هر كس تو را اذیبت كند مرا اذیت كرده است و هر كس تو را به خشم درآورد مرا به خشم در آورده، هر كس تو را خشنود سازد مرا خشنود كرده، و هر كس به تو نیكی كند به من نیكی كرده است،هر كس بر از تو ببرد از من بریده و هر كس با تو انصاف داشته باشد به من انصاف كرده و هر كس بر تو ستم نماید بر من ستم كرده است چون تو از منی و من از تو می باشم. [7] .



[1] شيخ صدوق، ابن بابويه، من لايحضره الفقيه 1/ 297- 298.

[2] توفيق ابوعلم، اهل البيت/ 166.

[3] ابن ابي الحديد شرح نهج البلاغه ج 20 ص 298.

[4] ابن ابي الحديد شرح نهج البلاغه ج 20 ص 298.

[5] علامه مجلسي، بحارالانوار 52/ 86.

[6] حاج شيخ عباس قمي، بيت الاحزان/ 57 به نقل از ابن طاووس در كتاب «كشف المحجه».

[7] علامه مجلسي، بحارالانوار، 28/ 51 چاپ اسلاميه.